یادداشت روزانه، 7 آبان 1401

  

1) نه تنها موبایلم را گم کردم که از وبسایتی گمنام موبایل خریدم. همانطور که موقع پرداخت شک به دلم افتاده بود کلاهبردار بودند و سیصد یورو پولم را خوردند. پول منی که نهایتاً ماهی پانصد یورو درآمد دارم. پولِ بیست و پنج ساعت کارگری، جارو زدن، تی کشیدن و شستن کاسۀ توالت، صبح زود بیدار شدن و دنبال قطار دویدن و پنجاه دقیقه راه رفت و پنجاه دقیقه راه برگشت را طی کردن، خستگی مفرط و درد تمام عضلات پشت و مفصل زانو و مهره‌های کمر.

خودم را سرزنش می‌کنم، منی که دوست هم‌خانه‌ایم را برحذر داشتم از انتقال 1500 یورو برای خانه‌ای که امکان بازدید اولیه نداشت و نشانش دادم وبسایتشان قلابی است. دختر چند روز بعد برایمان بستنی آورد و تشکر کرد که مانع ضررش شدیم. منی که همین چند روز پیش به پدر خواهر مانوئل خندیده بودم که گرفتار کلاهبرداری اینترنتی شده بود. او البته سریع متوجه شد و از بانکش خواست پول را برگرداند. من چند روز بعد فهمیدم. وبسایتشان به کلی پاک شده و جواب ایمیل‌هایم را نمی‌دهند. موقع پرداخت، اپلیکیشن بانک پیغام خطا داد و من دوباره پرداخت را تکرار کردم و حتی همان لحظه هم از ذهنم گذشت این یک نشانه است، دوباره انجامش نده! اما باز هم انجامش دادم. چه در سرم می‌گذشت؟ فکر کردم زرنگ‌بازی درآورده‌ام و گفتم گور بابای رنگ صورتی موبایل سامسونگ A53، به قیمتش می‌ارزد. فکر کردم لابد چون این رنگ طرفدار ندارد ارزان‌تر شده است. سایت آمازون را هم چک کردم، 60 یا 70 یورو گران‌تر بود. مادرم می‌گفت هیچ ارزانی‌ای بی‌حکمت نیست، راست می‌گفت.

2) دیشب هیلی دوست مانوئل اینجا پیش ما بود. خانه‌شان در بادن است و معمولاً وقتی به ما سر می‌زند شب را هم می‌ماند. کامپیوتر قدیمی مانوئل را بالاخره راه انداخت و حالا من می‌توانم از آن استفاده کنم. نمی‌دانم چرا هیلی هیچ‌وقت موافقت نمی‌کند مبل نشیمن را به حالت تختخواب درآوریم. با آن هیکل تنومند و قد بلند روی کاناپه می‌خوابد و پاهایش از مچ از لبۀ مبل آویزان است. با خودش آبجو می‌آورد و دوتایی با مانوئل پیتزا سفارش می‌دهند. او پیتزای هاوایی، بله همان که رویش آناناس می‌ریزند، و مانوئل پیتزا با سس گوشت خوردند. خیلی دوست دارم بچه‌هایش را ببینم و همین‌طور زن ایرانی‌اش را.

3) کار ترجمه‌ای را که قبول کرده‌ام به کندی پیش می‌برم. چند روز از مهلت تحویل گذشته و من تازه به صفحۀ سه از بیست رسیده‌ام. دوستم مردم‌شناسی خوانده و مقاله‌هایش معمولاً دربارۀ اقوام باستانی است. این یکی هم دربارۀ برخی باورهای مردم کردستان است. پشیمانم از قبول کردنش اما خوشبختانه با گوگل‌ترنسلیت کار سریع پیش می‌رود. سختی‌اش اسامی خاص زیاد و عجیب و غریبی است که برای املای انگلیسی هر کدام باید جداگانه سرچ کنم.

4) امروز درس «نوشتن تز» را حذف کردم. به نظرم بی‌فایده بود. فکر نمی‌کنم بتوانم پایان‌نامه بنویسم. باید برای اقامت در اروپا به فکر دیگری باشم. هنوز نمی‌دانم چه خاکی باید بر سر کنم.

5) همچنان بیمه و به تبع آن کارت اقامت ندارم. پس‌فردا دوشنبه بعد از کار در خانۀ کرستین به شعبۀ بیمه آلیانز در فورگارتن‌اشتراسه می‌روم و بالاخره بیمۀ درمانی تهیه می‌کنم و از ادارۀ اقامت (MA35) وقت می‌گیرم.

چند روز پیش از ادارۀ اقامت به مانوئل زنگ زده‌اند که ندیده و جواب نداده اما من ترسیده‌ام نکند تأخیر در پیگیری پروندۀ اقامت دانشجویی مشکل‌ساز شود، این شده که به تکاپو افتاده‌ام سریع‌تر انجامش دهم.

 

6) به تجمع زنجیرۀ انسانی که امروز عصر برگزار شد نرفتم. خسته‌ام.

نظرات

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

همان دوست‌دار گربه‌ها

دیدار دوم با آقای عکاس