تولد مانوئل
قسمت قبل خودش قبل از اواسط ژوئیه گفته بود برای تولدش میخواهد دوستانش را دعوت کند و از من هم خواسته بود بروم و به قول خودش دوستهای دیوانهاش را ببینم. از روز تولد گذشت و خبری نشد. سراغ گرفتم جواب داد هنوز در فکرش هستم. من هم دربارۀ هدیۀ تولد فکر و تحقیق میکردم. در نهایت شبی در رختخواب سر صحبت را باز کردم و گفتم برای کادوی تولدت بین عطر، هر چیزی با نشانههای فیلمهای جنگ ستارگان و فندک زیپو مرددم. به عطر واکنشی نشان نداد و از دوتای دیگر خیلی خوشش آمد. سرانجام فروشندهای را در اینترنت پیدا کردم که هر کلمهای را که میخواستی روی فندک زیپو حک میکرد و برایت میفرستاد. قیمتش هم معقول بود. اما از بخت بد بسته در ادارۀ پست آلمان گم شد. بار دیگر ارسال کردند و بالاخره حدود یک ماه پس از تاریخ تولدش بسته را دریافت کردم. به تدارک جشن تولد هم خیلی فکر کردم. میخواستم کیک بپزم و بادکنکهای رنگی بخرم و با لباس قشنگ و کفش پاشنهبلند بروم خانهاش. اما این کار سختتر از این بود که در خانۀ خودم غافلگیرش کنم. بنا بر عادت میخواستم همه چیز را خودم درست کنم حتی ریسهای که حروف «تولدت مبارک» ...