پست‌ها

نمایش پست‌ها از سپتامبر, ۲۰۲۰

سفر به شهر و دیار مانوئل

قسمت قبل چهارشنبه بیست و نُه ژوئیه مانوئل پیغام داد فردا باید ماشینش را به خانۀ مادرش ببرد تا آنجا بماند و معاینات سالانه‌اش انجام شود. پرسید دوست داری همراه من بیایی و سرشب با قطار برگردیم؟ گفتم فردا نوبت دکتر پوست دارم و نمی‌دانم چقدر طول می‌کشد. کمی مکث کرد و گفت: «اگر بخواهی می‌توانم صبر کنم تا کارَت تمام شود. به نظرم خوش می‌گذرد اگر بتوانم خانۀ دوران کودکی، باغ و حیوانات خانگی را نشانت بدهم». پرسیدم در آن‌صورت مادرت را هم ملاقات خواهیم کرد؟ با خنده جواب داد بله. گفتم کمی سخت است اما قبول. بلافاصله گفت نگران نباش، او خیلی مهربان است که تأیید کردم البته که مهربان است. دکتر چهل دقیقه معطلم کرد و خیلی هم تندتند و سرپایی معاینه‌ام کرد. ساعت یک و نیم از مطب درآمدم و راهی خانه شدم و همزمان مانوئل را خبر کردم. شب قبل بالاخره در این چهار سال و نیمی که در فرنگ به سر می‌برم قرمه‌سبزی پختم. لوبیای چشم‌بلبلی پیدا نکردم و یک قوطی کنسرو لوبیای ناشناس خریدم. حالا فقط می‌بایست پلو می‌پختم. پیغامم را بیست دقیقه بعد جواب داد، همان وقتی که آب برنج داشت می‌جوشید. گفت: «می‌توانی بیایی خانۀ من که با...