دیدار دوم با یوهانِس
قسمت قبل از پیادهروی دیدار اول برگشتم. به خانه رسیده نرسیده، پیغام فرستادم «چه حیرتانگیز بود، کاش بیشتر وقت داشتم. امیدوارم هرچه زودتر دوباره ببینمت.» در جواب تشکر کرد و گفت «موافقم. من هم از زمانی که با هم گذراندیم بسیار لذت بردم. به امید اینکه در دیدار بعدی داستانهای بیشتری از زندگیهایمان تعریف کنیم.» و چهار روز بعد، پنج سپتامبر، که پیغام داد «سلام بئاتریس، حالت چطوره» فکرش را هم نمیکردم بلافاصله در جواب احوالپرسی من بنویسد «میخواستم سلامی بگویم و بابت دیدار فوقالعادهای که داشتیم تشکر کنم.» راستش نمیدانم چرا باید از من تشکر کند. کار ویژهای برای او انجام نداده بودم. با میل و رغبت رفتم که ببینمش و بسیار هم لذت بردم. در ضمن نمیتوانم پنهان کنم از اینکه آن دیدار را «فوقالعاده» خوانده بود چقدر ذوق کردم. گفت «هر دوی ما چند روز فرصت داشتیم تا این تجربه در ذهنمان تهنشین شود. دوست دارم باز هم ببینمت و از زمانی که با هم میسپریم لذت ببرم و در عین حال حواسم به انتظارات تو باشد.» البته که اظهار اشتیاق کردم، در چند کلمۀ مختصر، او اما پیغام بلند دیگری فرستاد: «من هم مشتاقم. ف...