برنارد
به شوهرم گفتم حالا که ما دور از هم زندگی میکنیم و او احساس میکند نداشتن سکس بیش از آن که من را در مضیقه قرار داده باشد او را درمانده کرده، رابطۀ خارج از ازدواج را تجربه کند و او هم در جواب گفت که باید این امکان دوطرفه باشد. از آن وقت من احساس سبکی و آزادی بیشتری میکنم. تأکید کردم پس ازدواج را به ازدواج باز ارتقاء دادهایم، مثل سیمون دوبوآر و ژانپل سارتر. برنامۀ تیندر را نصب کردم و خیلی زود با دو نفر جور ( match ) شدم. فلوریان خیلی سریع سراغ سکس را گرفت. برنارد اما چنان باکلاس لاس میزد که نمیتوانستم به درخواست ملاقات با او نه بگویم حتی با اینکه گفته بود قرار است دوستی را ببیند و خواسته بود من هم بهشان بپیوندم. چقدر ذوق کرده بودم. در سی و هفت سالگی مثل جوانک بیست سالهای شده بودم که برای اولین بار به قرار ملاقاتی اینچنینی میرود. گفتم من جایی را نمیشناسم. کافهای را پیشنهاد کرد که درست بالای ایستگاه مترویی بود، با پلههای فراوان. من زودتر رسیدم و آن بالا منتظر ایستاده بودم که دیدم موهای فرفری طلایی افشانی از لبۀ آخرین پله نمایان شد. خودش بود. خواستم دست بدهم که دیدم او ب...